خاطره ای از باران رحمت الهی در اوز که نوای دلنشین آن به مردم امید می بخشد
عبدالرحمان صالح*: اکنون ۵۵ سال دارم و در ۲۵ چله بزرگ نظاره گر نزول رحمت رحمت الهی هستم و به نوای امید بخش آن که خرمی به زمین و موجودات می بخشد گوش می دهم.
قطرات باران که پشت سر هم از آسمان به زمین میرسد، آهنگ زیبایی را به وجود آورده است که تمام سلول های وجودم همراه با آن رقص عشق به باران میکنند.

با گوش دادن به آهنگ باران چشم هایم را می بندم و به خاطرات دور درازی می روم که سالیان سال پشت سرگذاشته ام، می روم به زمانی که ۹ سال داشتم.
پدرو مادرم و بزرگترهای محله می گفتند ماه چله بزرگ آمده تا چله بارون باشد. آن موقع دانش آموز کلاس سوم مدرسه حق شناس بودم و از محله ما لرد برکه چاه بهالدین تا مدرسه باید از چند کوچه عبور می کردیم تا به مدرسه برسیم و موقع ظهر که مدرسه تعطیل شد همراه با بچه ها ی محله از مدرسه برمی گشتم تا برسیم به لرد برکه که در آنجا چند آب انبار بزرگ هست مثل برکه های حاج محمد زمان، برکه دولگی، برکه دو کرسی.
پنج برکه کوچک تر هم در کنار این برکه های بزرگ بود که در گوشه لرد برکه مغازه ه ای و همچنان مسجد کمالی قرار دارد.
آن موقع دو تپه بزرگی هم بود و رودخانه برکه ها از وسط قبرستان و از حاشیه مسجد کمالی میگذشت.
همان روز که فردایش اول چله بود مردان محله در لرد برکه جمع بودند و گفتند:
امشب اول چله بزرگ است هوا بارانی است. بعد از نماز ظهر لوبراه ( رودخانه ) پاک کنیم و ما بچه ها تا این صحبت شنیدیم، به سمت خانه دویدیم دیدیم مادرمان پای برهزه ( تنور) است و دارد فتیر( نان محلی) پخت میکند.
یک نان فتیر پیچ کرد و گفت:
عسل شُتو، اُرما شُتو، شکر و نبات شُتو، بچه ام بخورد نوش جان.
این قدر خوشمزه بود که به این می ماند، کباب کوبیده لای نون باشد.
همان موقع یک استکان چای خوردیم و با بچه ها وعده گذاشتیم برای کمک برویم رودخانه را تمیز کنیم.
وقتی ما بچه ها رفتیم دیدیم مردان محله و جماعت مسجد کمالی همه داخل رودخانه هستند.
بعضی ها بیل و بیلک به دست مسیر رودخانه را صاف می کردند و بعضی ها گونی داشتند که آشغال های جمع شده را داخل آن بریزند.
از بغل مسجد تا زیر کوه مسکن مهر کنونی یک گونی آشغال هم جمع نشد و ما بچه های محله با دل و جان لوبراه (رودخانه) را پاک می کردیم. وقتی کارمان تمام شد، آمدیم خانه درس و مشق فردا را بنویسیم. کفش، لباس و کیف چفتی که کتاب، دفتر و مدادهای رنگی داخلش بود را بالای سرمان داخل بالک قدیمی (طاقچه) می گذاشتیم و برای فردای دیگر با آمادگی کامل به رختخواب می رفتیم و تا موقع خواب هم به سقف اتاق خیره میشدیم و چوب های سقف بالای سرمان را شمارش می کردیم تا اینکه به خواب برویم.
شب اول چله بود. نزدیک های صبح همه خانواده با صدای آهنگ قطرات باران که به شکل رگباری گهی تند و گهی آرام بر بام خانه میخورد بلند شدیم مثل اینکه همه منتظر باران بودیم و پدرم می گفت شکر خدا که چله بارون است و لوبراه ( رودخانه ) را هم پاک کردیم.
همراه باران دل ها شاد می شد و مردم خوشحال بودند.
همان موقع شب پدرم در اتاق کله چاله آتشی یا به زبان محلی (کُره تشی) روشن کرد و کتری بزرگ آب را بر روی آن گذاشت و مادرم در قوری چینی که علی مسگر طوق حلبی زده بود چای درست کرد.
در آن هوای سرد با بچه ها می آمدیم در حیاط خانه زیر باران بازی کودکانه می کردیم و دوباره می رفتیم پای آتش تا بالاخره هوا روشن و موقع مدرسه شد.
پوتین چرمی پوشیدیم و با لباسی گرم راهی مدرسه شدیم. در کوچه با همه بچه های محله که راهی مدرسه بودند هم گروه شدیم و با هم در زیر باران به طرف مدرسه رفتیم.
کوچه ها پر از گل و شل و آب روان باران بود. ما از داخل آن آب رد میشدیم تا به مدرسه میرسیدیم.
دو روز پشت سر هم باران بارید و برکه ها لبریز از آب بود.
مردان محله بالا می آمدند برکه های محله پایین را نگاه میکردند و برعکس.
همه برکه ها پر از آب بود و یک جمله در زبان اهل محل جاری بود خدایا سپاسگزارم. رحمت بی زحمت بده.
این بود خاطره ای که در این روز خوش بارانی برایتان نوشتم.
همیشه شاد باشید.
*مدیر انجمن اتحاد و توسعه شهرستان اوز
لینک کوتاه:
اقای صالح ممنون از اینکه با خاطرات خوبتون ،ما را بیاد دوران بچگی بردید ،چه خاطرات خوب و عالی ممنون ،
اقای صالح زنده باشید این سبک نگارش داستان نویسی وتعریف از خاطرات قدیمی عالی است من که رفتم به زمانی با پدرم در باران آب باز میکردیم که پای نخل ها آب برود خدا رحمتش کند و همچنان رفتگان شما و همه خدا رحمت شان کند بهشت برین جنت المکان جایگاه همه آنها باشد خیلی زیبا و روان نوشته آید وقتی مطالعه کردم حس خوبی به من دست داد قلم در دستانت همیشه ماندگار باشد
آقای صالح تشکر از خاطره جالبتان
درود
خاطره بسیار خوبی بود از خواندنش لذت بردیم
دوستان خوبم ممنون هستم محبت دارید همیشه شهر و شهرستان زیبای با فرهنگ اوز در پناه الله قرار داشته باشیم و باران رحمت الهی برای همه رحمت باشد ممنون هستم