هشتاد و پنجمین سال عمرم می گذرانم. می خواهم شرحی بنویسم از گذشته کوه گردی ام، و به آنهایی که کوه و شکار و طبیعت علاقمندند بگویم، گرچه شکار حلال سرگرمی بسیار خوبی است، ولی باید طبق قوانین و مقرارت به این کار پرداخت. از اول دهه سی شمسی که حدود بیست سه و چهار سال از عمرم می گذشت شروع کرده ام به کوه گردی و همیشه با گروه خانوادگی که بیشتر با هم اقوام بودیم به شکارمی رفتم. شکار کبک، تیهو، میش، قوچ و پازن. جولانگاه همان محدوده بندگری، جنوب رشته کوه گراش، و چُری در نزدیکی آن و بالاخره کوه بواش، هر سفر تقریبا پنج یا شش روز بطول می انجامید. درقسمت های یاد شده برم آب(آبگیر) و احیانا چشمه سار بود که فقط در چری دوچشمه آب شیرین داشت. البته در نزدیکی هایمان به فاصله یک ساعت پیاده روی آب انبار بود. که آب شرب لازمه را تامین می کردیم.
برمها مملو از آب نسبتا شور بود که جهت نظافت و شستن ظروف کافی بود. شکارگاه چری در دره کوچکی قرار گرفته بود که جنگلی از درخت های گوناگون از جمله تعدادی نخل هم به چشم می خورد. آب گوارائی داشت که از دو چشمه می جوشید. اگر از بندگری روی جاده قافله رو بطرف شرق ادامه می دادیم به خون گشه شکارگاه دیگری می رسیدیم که نزدیک تنگ معروف به (ملامحمد) است. آب آن هم لب شور است. و هنوز پابرجا و جاری است و چوپانان و دامداران گراشی از آن برای شرب گوسفند و بزهایشان استفاده می کنند.
خوانندگان محترمی که به شکار و کوه گردی علاقه دارند حتما مقالات شکارچیان معروف جهان در مجله معروف (شکار و طبیعت) مطالعه کرده اند از جمله جیمز کریت انگلیسی است که در هندوستان متولد و همانجا زندگی کرده است. هنگامی که مقالات او می خوانیم واقعا لذت می بریم این شخص چه کارهای بزرگی کرده است. از جمله از بین بردن شیرهای آدمخوار. من نمی خواهم جاپای این شکارچی معروف بگذارم بلکه می خواهم با نوشتن مطلبی مقداری از تفریحات کوه گردی عرضه کنم و چشمه سارها را به شما خوانندگان عزیز معرفی می کنم. گشت و گذار در دل طبیعت بکر و خالی از سرو صدای شهری واقعا نعمتی است که می باید در جوانی قدرش را بدانید.
آنگاه که تک و تنها و یا دو نفری در یک کومه(کِدک) نشسته اید و این را به خاطر جلوگیری از تابش آفتاب تابستان درست می کنیم و ضمنا منتظر می مانیم که چند تا پرنده از جمله کبک و تیهو نیز شکار کنیم، لذت بخش است شکار کوه باید جستجو گر بوده و پیاده ساعت ها راه پیموده و دوربین کشیده تا این که به شکار دسترسی پیدا کرده و با شیوه ای مخصوص به آنها تیر اندازی کنیم.
البته هنگام بودن در کوهستان خطرات را هم باید در نظر داشت زیرا در شکارگاهها جانورانی هستند همچون گرگ، گراز، کفتار حتی پلنگ و در بعضی از جاها خرس و همچنین انواع مارها و عقرب و رطیل. در کوهستانهای اطراف اوز خرس وجود نداشته و ندارد ولی بقیه حیوانات نام برده شده را من به کرات با آنان مواجه شده ام از جمله پلنگ که در بالای تنگ گری به اتفاق زنده یاد احمدنور خضری آن را در یک صبحگاهی ملاحظه کردیم که رو به آفتاب صبح پلنگی خوابیده و دمش را می جنبانید و لحظاتی بعد با سرو صدای ما پا به فرار گذاشت.
خرس بطور کلی حیوانی است ترسو و از دیدار و بوی بدن انسان پا به فرار می گذارد مگر در دو موقعیت یکی موقعی که با بچه کوچکش همراه باشد و دیگری زمانی که می خواهد جایگاهی پیدا کند که به خواب زمستانی فرو رود. در این دو حالت است که خرس خطرناک و به انسان حمله ور می شود.
مارهایی درشت و سمی در نزدیکی برم چشمه ها در زیر لایه های شن و ماسه و پایین علوفه سبز و خشک به صورت پنهانی می ماند که پرنده ای را شکار کند. در ضمن اگر شکارچی در نزدیکی آب مواظب نباشد دچار مارگزیدگی می شود. آنچنان که دوست شکارچی مان عبداله طیوری چند سال قبل ندانسته بر لب یک چشمه آب شیرین، پا بر گرده یکی از آن افعی ها می گذارد که تا مرگ فقط چند ساعتی فاصله داشت و دوستان همراهش که جوان بودند تلاش کردند و او را به بیمارستان لار رساندند.
هرچند وی از مرگ نجات یافته ولی هنوز لنگ لنگان قدم بر می دارد و تاکنون یکی دوبار نیز پایش را جراحی کرده اند. خوب برگردم به شکارگاه گری، در آن زمان که جوان بودیم (گری) از بهترین شکارگاههای منطقه لارستان بود. هر چند که آب آشامیدنی می بایست از آب انباری که در فاصله ای یک ساعته پیاده از منزلگاه قرار داشت تامین می کردیم و این برایمان زحمت بود ولی آن چند روزی که در آنجا اتراق می کردیم لذت بخش بود.
صبح ها هر کس به درون کومه رفته و غروب با دست پر به منزلگاه بر می گشتیم. شب هنگام که دور هم جمع بودیم آنچه را که در روز اتفاق افتاده بود برای یکدیگر تعریف می کردیم. تا فراموشمان نشده یادآور شویم که در آن روزها از ماشین جیپ و موتور خبری نبود. فاصله حدود سه ساعته اوز تا گری را پیاده می پیمودیم. مسیر حرکت از اوز بالارفتن از کوه سرخ (کارکا) عبور از کفه بن عماد. تنگ بُهدُو بالا رفتن از گردنه چَک نَمدی و رسیدن به گاله دت. آنگاه از گردنه دیگری بنام پوزه آغه ای که مالرو و باریک و صعب العبور بود پایین رفته به منطقه گری وارد می شدیم که برم آب و بیشه زار فراوانی داشت. بار و وسائل را با دو تا الاغ بار کرده که چاروداری آنرا رهبری می کرد.
چه روزهای خوشی بود. نمی دانم چون در عنفوان جوانی بودم آنهمه لذت می بردیم یا این که تب شکار و شکارگاه و استشمام عطر پونه و آویشن کوهی و حظ بصر از مناظر طبیعی ما را شادان و سرحال نگه می داشت. سرگرمی امروز جوانان کاملا عوض شده و نمی توان فعالیت شان را با کوه گردی و شکار زمان جوانی ما مقایسه نمود و این را باید عرض کنم که هیچ ورزشی فرح ناکتر و مفید تر از کوه گردی نیست.
منبع : عصراوز
#?-:nbsp;
دیدگاه بگذارید
چه عکسهای زیبااز پرندگان وچرندگان دیدنشان خیلی کیف دارد
مقاله ساده وراحت نوشته شده است راحت می شود خواند وزودفهم است عکسها نیز زیبا هستند
جناب پیرزاد مطلبتان قشنگ است ولی با عرض پوزش خود شما ودوستانتان یکی از کسانی هستید که باعث نابودی وکم شده پرندگان وچرندگان در اوز بودید لطفا از شکار دست بردارید
افسوس افرادبی رحم ومروت انسان نما کمی غیرت درذاتشان بود وبی محابا حیوانات طبیعت را نابود نمی کردند