گفت وگو با فرشته بیضایی فرهنگی بازنشسته
زمانی به آرامش خواهیم رسید که اصل خود را گم نکنیم
گفتگو از: بهاره بهبین، خبرنگار فصل نامه
معلمان معماران انسان سازی هستند. در شماره های قبل، با جمعی از این قشر صحبت شد و امید بود خود پیشکسوتان پیش قدم شوند، فصل نامه را جایگاهی برای انسان سازی با ادبیات تجربی خود بدانند و هر آن چه اندوخته اند برای دیگران بازگو کنند، تا بدین گونه محیط تعلیم و تربیت را از طریق رسانه ها نیز گسترش دهیم. در این شماره، با بازنشسته ای به گفتگو پرداختیم که خود را خانه نشین نکرده است و با درس دادن، نوشتن و سرودن شغل خود را استمرار بخشیده است.
۱) لطفا خودتان را معرفی نمایید.
به نام خدایی که مهربانی و بخشندگی اولین صفات زیبایش بودند. فرشته بیضائی دبیر ادبیات هستم که بازنشسته شده ام ولی هنوز هم مشغول تدریس هستم.
۲) چه شد که شغل معلمی را انتخاب کردید؟
در زمان ما فقط دانشگاه های دولتی و تربیت معلم، کنکور داشت و من برای دوره کاردانی تربیت معلم در سال ۶۸ پذیرفته شدم. هر چند، در آن موقع علاقه ای نداشتم اما با تشویق و ترغیب خواهرم که خودش هم پرستار است وارد تربیت معلم شدم و پس از آن به شغلم بسیار علاقه مند شدم.
۳)اولین بار نوشتن را از کی شروع کردید؟
نمی توان گفت نویسندگی، ولی قدرت تخیلم کمک زیادی به نوشتن من کرده است. از بچگی بسیار خیال پرداز بودم و از آن جایی که نویسنده باید تخیلی قوی داشته باشد و رشته تحصیلی تربیت معلمم هم ادبیات بود به نویسندگی علاقه پیدا کردم. یادم هست در دوران دبیرستان، دو نمایشنامه نوشتم که یکی از آن ها سال ها بعد با بازی خواهرم و دوستان هم کلاسی اش به روی صحنه رفت. هم چنین، جا دارد از دبیر دوران دبیرستانم خانم زواری یاد کنم که به انشاهای من نمره خوبی می داد و این همه تاثیرگذار بود.
۴) در داستان هایی که می نویسید کدام شخصیت به خودتان نزدیک تر است؟
در داستان گنج پنهان، زنی با رازداریش می تواند زندگیش را به ثبات برساند و سامان دهد. من هم حس می کنم هر زنی با رازداری و تلاش برای حل مشکلاتش و البته، مشورت می تواند زندگی اش را حفظ کند و سر و سامان دهد.
۵) درباره تاثیر مطالعه ادبیات کهن و معاصر در نوشتن برایمان بگویید.
من آرمان شهر یا مدینه فاضله ام را در ادبیات کهن بیشتر پیدا کرده ام و با مطالعه آن ها روحم آرام می گیرد اما ادبیات معاصر هم جای خود را دارد و وقایع اجتماعی این دوره را پوشش می دهد. وقایعی که چه بخواهیم و چه نخواهیم درگیر آن هستیم ولی ریشه ادبیات معاصر را می توان در ادبیات کهن جستجو کرد. البته، نکته ای که این روزها ذهن مرا می آزارد این است که بعضی روان شناسان این دوره، عقاید و نظریات اندیشمندان گذشته را قبول ندارند و آنان را زیر سئوال می برند. مثلا در این مصرع سعدی که می گوید: «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد». امروزی ها می گویند این نظر غلط است و می گویند «مزد آن گرفت، جان خودم که فکر کرد». این طرز تفکر، آتشی است بر خرمن ادبیات کهن و نظر ماندگار آن ها، درست است که باید فکر کرد اما ز عمل کار برآید.
۶) لطفا در خصوص فعالیت هایتان در فضای مجازی توضیحی بدهید.
فضای مجازی وقت زیادی را از افراد گرفته است و گریزی از آن نیست. من هم به تازگی با تشویق داماد و دخترم در اینستاگرام شروع به نوشتن نموده ام. «هر شب با کاته» صفحه اینستاگرام من است که آرزوی نوشتن آن در بیست و چند سال قبل بوده و با این کار به حقیقت پیوسته است. در سال ۷۴، با علاقه ای که به ادبیات شفاهی و داستان های عامیانه اوز داشتم با کمک دانش آموزان متولد ۶۰ و ۶۱ آن دوره از مدرسه نظری شروع به جمع آوری داستان ها نمودم. البته، خودم نیز از محضر بزرگوارانی همچون مرحوم مریم خادم (صالحی زاده)، مرحوم شهربانو عابدینی، مرحوم فاطمه حلاجی و مرحوم عبدالله امیدوار داستان ها را ضبط و ثبت نموده ام. همچنین، از بانو نرگس نامی، مادربزرگ عزیزم مرحوم فاطمه محبی و عمه عزیزم مرحوم بلقیس بیضایی کمک گرفته ام. هم اکنون، آن داستان ها را بازنویسی و به نگارش در آورده ام و حدود ۱۰۰ نفر خواننده دائمی دارم.
۷) خانواده چه قدر در شکل گیری شما به عنوان نویسنده موثر بوده است؟
همیشه دوست داشتم از گذشته بدانم و پای صحبت مادربزرگ و پدربزرگم حاج محمود محبی می نشستم که قصه های مثنوی و قرآن را برایم تعریف می کردند. همچنین، تجربیات پدر و مادرم و آداب و سنن کهن مردم اوز تاثیر بسیار زیادی بر من داشته است که آن ها را مکتوب نمایم تا به درد آیندگان نیز بخورد.
۸)محبوب ترین کتابی را که خوانده اید چه بود؟
بیشتر به ادبیات کودکان و قصه علاقه مندم و کتاب های زیادی در این زمینه از شهرهای مختلف مطالعه کرده ام اما در این میان کتاب «چهل قصه» نوشته منوچهر کریم زاده انگیزه بیشتری به من داد تا داستان هایم را به نگارش درآورم. چون سبک نوشتن ایشان بسیار زیباست و از کنایه های بسیار زیبایی استفاده کرده اند که من نیز سعی کرده ام از آن ها استفاده کنم. هم چنین، کتاب «به اجاقت قسم» نوشته بهمن بیگی که انگیزه و تلاش پشتکارشان در این کتاب برای به راه انداختن آموزش و پرورش عشایری بسیار ستودنی است و بر من بسیار تاثیر گذاشت.
۹) چرا می نویسید؟ آیا فقط به آرامشی روحی محدود می شود؟
بسیاری از رفتارهای ما، نتیجه واکنش به فضای اطراف مان است وقتی کسی نمی تواند با عمل آن را نشان دهد باید بنویسد، بسراید، نوشتن و سرودن کمک می کند که نظر و عقیده خود را تخلیه کنیم و مکتوب شدن آن می تواند بهبود احوال جامعه و خانواده و فرد را به دنبال داشته باشد و روح انسان نیز به ارامش برسد.
۱۰) اوز الان را با سال های قبل چگونه ارزیابی می کنید؟
من دوران کودکی و جوانی ام را در اوز گذرانده ام پس از ازدواج به بندرعباس رفتم و حدود ۲۲ سال در آن جا مشغول تدریس بوده ام. دورانی در اوز بودیم که دوره جنگ بود، مسلما جنگ بر این شهر کوچک هم بی تاثیر نبود. دوره پدرسالاری و معلم سالاری بود و آموزش فقط تئوری بود و از خلاقیت و ابتکار خبری نبود. اکنون که به اوز برگشته ام شرایط کاملا فرق کرده است. اوز شهری کوچک با امکانات فرهنگی و رفاهی زیادی است. جایی برای آرامش، به دور از هیجانات و نابسامانی های شهر های بزرگ. جایی برای فعالیت های اجتماعی و از همه مهم تر این که می گویند: «دست دوری به دوری نمی رسد» درست است. من با دور بودنم از اوز مجال هیچ کدام از این فعالیت ها به خصوص نوشتن را نداشتم اما اکنون این فرصت پیش آمده است که به آرزویم برسم که همان نوشتن داستان های بومی شهرم است. آرزویی که در سال های دوری به تحقیق درباره آن پرداخته ام.
۱۱) لطفا در مورد واژه های زیر اولین چیزی که به ذهنتان می رسد بازگو کنید.
عشق: واژه ی مقدسی که نباید با هوس آلوده شود. باید عاشق بود تا انگیزه و هدف به بار نشیند.
پدر: تکیه گاه و سایه ساری همچون نخل که همه ی وجودش نعمت بود.
مادر: مهربان تر از نسیم و دلسوزتر از خورشید
همسر: همراه و مشوق همیشگی من
اوز: فقط با همدلی می توان آن را ساخت و شاهد پیشرفت و آبادانی اش بود.
ادبیات: روح پنهان جامعه و انسان
معلم: اسوه عشق و درک ایثار
۱۲) در صورت تمایل چنانچه ناگفته ای باشد یا پیامی برای خوانندگان فصل نامه «با پیام دانش اوز» داشته باشید بیان بفرمایید.
این سخن مولانا همیشه سرلوحه زندگی من بوده است: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش** باز جوید روزگار وصل خویش».
همه ما زمانی به آرامش خواهیم رسید که اصل خود را گم نکنیم و من از وقتی به اوز برگشتم توانستم خودم را پیدا کنم.
شهرم را دوست دارم و از این که می توانم برای شهرم مفید باشم افتخار می کنم. با آن که بازنشسته شده ام اما دوست داشتم برای این جا نیز خدمتی کرده باشم. شاید آن دوره مشوقی برای نوشتن نداشتیم اما خودم دانش آموزانم را به نوشتن تشویق می کنم و از آنان می خواهم انشاها و نظرهای زیبایشان را به رسانه ها بدهند تا چاپ شود. در بین آنان، استعدادهایی وجود دارد که باید پرورش پیدا کند. وظیفه ما معلمان آن است که استعدادهایشان را کشف کنیم تا آن ها در راه خلق داستان ها حرکت کنند. این شعر هم فی البداهه از خودم است:
می توان چون سرو سبز، سبز بود
یا بسان آن شقایق، عاشقی پر رمز بود
یا که همچون رود دایم در تلاش
راه خود را سوی دریا گم نمود
یا که همچون یک پرستو پر زد
از خود خودخواه هم هجرت نمود
میتوان پیراستن، بی مهری نامادری را
می توان آراستن، آینده مهر مادری را
گر تو خواهی زحمتی رحمت شود
صبر هم شربت شود، عشق هم سرخط شود
گر تو خواهی راه ها آسان شود
گر تو خواهی درد ها درمان شود
گر تو خواهی ای برادر، ای توخواهر
می شود، اینجا گلستان می شود
لینک کوتاه:
خواندنی وزیبا بود امیدوارم همشهریان مخصوصا آنها که سرمایه مالی دارند تشریف بیاورند زادگاه وسرمایه گذاری داشته باشند تا باعث رونق شهر شوند
بسیارجالب
مطالب خواندنی وشیرینی بود امیدوارم سرکار خانم بیضائی که در زمینه فرهنگی فعالیت داشته اند بتوانند کلیه اقدامات و فعالیتشان از جمله داستانها وقصه هایشان را به چاپ برسانند تا درمعرض دید مردم قرار گیرد و مورد استفاده همشهریان قرار گیرد تا از این طریق موجب تشویق جوانان اوز برای نویسندگی و داستان سرائی و سرایندگی شوند. البته عشق و علاقه این خانم فرهنگی موجب افتخار همشهریان اوز میباشد امید است در ر اهی که قدم گذاشته اند موفق وپیروز باشند. ضمنا بسیاری از افراد در انستاگرام عضو نیستند سعی نمایند تا زمان چاپ مطالبشان در سایر فضای مجازی هم… ادامه »
مجله با کیفیت ومعتبری چاپ ومنتشر میشود و کار ارزشمندی انجام میشود که با پیشکسوتان مصاحبه میگردد تبریک میگویم
عالی بود
من ار دانش آموزان خانم بیضائی بودم؛ میشه گفت علاقه زیادی به نوشتن دارم واقعا قدر دان زحمات ایشان هستم؛ چون علاوه بر راهنمایی هایی که داشتن به ما انگیزه میدادن که خیلی مهمه
سرکار فرشته خانم بیصایی ، با سلام و درود ، از اینکه با نام بردن از کتاب ”چهل قصه ” من را تشویق فرموده اید بسیار ممنون و سپاسگزارم .
منوچهر کریم زاده