آينده براي خودت کسي مي شوي

عبدالله وحداني: فعال ادبي
در نيم قرن اخير که اهميت و علم و دانش در کشور ما چندين برابر شده است مردم هرچه بيشتر به سوي دانش و دانشگاه روي آورده اند تا آن جا که هر خانواده ايراني آرزوي خود مي داند که فرزندش در رشته اي پر اهميت مانند «پزشکي و يا مهندسي» آن هم در دانشگاه هاي معروف و معتبر کشور پذيرفته شود. نياز به توضيح نيست که مثلأ امروز دانشگاه هاي صنعتي کشور تا چه اندازه داراي نام و نشان هستند و در بين مردم زبانزدند. زندگي امروز چيزي جداي از تفکرات و ايده هاي انسان ها نيست و اين مردم باور کرده اند که موفقيت در دنياي امروز علي الخصوص در کشور ما مساوي با « دکتر و يا مهندس» شدن است.
حال بايد ببينيم که اين طرز تفکر از کجا و چگونه شکل گرفته است ؟
روزگاري مردم سعادت و نيک بختي را در عاقبت به خيري در دنيا و آخرت مي دانستند اما امروز همان سعادت و نيک بختي را در ماديات جست و جو مي کنند و چون مسايل مادي در زندگي روزمره نقش اول داستان ماست پرداختن و قدرت دادن به آن سرنوشت زندگي ما را تعيين مي کند.
اينجاست که تمام نيروهاي دروني براي کمک به اين شخصيت آماده مي شوند تا قهرمان داستان زندگي ما به پيروزي برسد و الحق که همين گونه هم شده است. از سوي ديگر، پزشک و مهندس در جامعه کنوني ما داراي رفاه نسبي هستند لذا غالب مردم پزشکي و مهندسي را برابر ثروتمند شدن مي دانند و چون کسي که داراي قدرت مالي مي باشد در جامعه فعلي ما خوشبخت است مردم در تلاش اند تا فرزاندان شان بدان روي آورند. در اينجا بايستي به اين نکته اشاره کرد که مطالب فوق به منزله نفي ماديات نيست زيرا واقعأ نقش آن را در زندگي نمي توان ناديده گرفت اما اين که با آمدن آن در زندگي همه ارزش هاي ديگر به کلي ناديده گرفته شود امري ناپسند است کما اين که روزانه شاهد آن هستيم.
از نگاهي ديگر معادل سازي يک حرفه و شغل را با تجارت و کسب و کار که سبب نابودي اخلاقيات و ارزش ها در همان رسته مي شود نيز مردود مي دانيم. اين اشتباه در تعيين مسير براي آيندگان از نيم قرن قبل بر اساس برگرفتگي از الگوهاي غرب صورت گرفت اما اين برگرفتگي فقط در برخي از حوزه ها شکل گرفت و از ابعاد ديگر و مسيرهاي بعدي غافل مانديم.
چرا که مثلأ غربي ها خيلي زود متوجه شدند که ايجاد دانشکده هاي پزشکي و مهندسي بدون راهنمايي و رهبري علوم انساني به نتيجه مطلوبي نخواهد رسيد.
آن ها دريافتند که طي يک دهه جامعه را از انواع متخصصان پر کرده اند اما بسياري از ارزش ها را همزمان فراموش نموده اند. لذا بسيار زود در کنار رشته هاي فوق، علوم انساني را برجسته نمودند
و اين بدان معنا بود که آنان «تخصص» را همراه «تعهد» مي خواستندچيزي که يکي بدون آن ديگري مثمر ثمر نخواهد بود
يا بهتر است به صراحت بگوييم که گاهي حتي فجايع زيادي را در پي خواهد داشت و اين همان نکته اي است که از ديد ما پنهان شد و نتيجه آن شد که ما طي چند دهه انواع متخصص ها را به جامعه تحويل داديم ولي «انسان» نساختيم لازم نيست زياد کلان نگر باشيم چون در شهر خودمان هم نمونه هايي از اين دست مي توان يافت که ترکيب افکار مختلف در شهر سبب ناهماهنگي بين اقشار جامعه شده است.
عدم تحمل افکار ديگري، چنان مائي و منيتي را در ما به وجود آورده که کارها معطل مانده است.
نبايستي گمان برد که تضارب آرا و افکار سبب واپس ماندگي ما از گردونه پيشرفت مي شود. پرداختن و توجه فرد به خود و تأکيد و پافشاري بر القاء افکار خود به ديگران نتيجه از دست دادن علوم انساني است.
از همين لحظه به بعد ما به يک ديد دقيق تر و موشکافانه تر مي توانيم در شهر خودمان روز به روز شاهد تنگ نظري و عدم تحمل ديگري و تلقين يک طرز فکر در محدوده خاص باشيم.
تا بدانجا که نفي ديگري به هر قيمتي را خواستاريم حتي اگر منجر به حذف وي از صحنه فعاليت هاي اجتماعي شود.
با چنين ديدگاهي ديگر يک جامعه با فضايي بسته خواهيم داشت که از آزادي بيان و نيز پويايي و شکوفايي خبري نيست.
سلب مسووليت از خود به بهانه وجود تفکر غالب ديگر، سنگ اندازي يک عده، از اشعار رايجي است که امروزه زياد به گوش مي رسد و اين بدترين معضلي است که دامن گير شهر ما شده است. نسبت دادن مشکلات به رقيب و کند شدن موتور پيشرفت فيزيکي و عدم استفاده از پتانسيل هاي موجود در شهر همچنين، عدم تغيير و تحول بنيادي، بزرگترين ضربه بر پيکر شهر ما خواهد بود هم آن هايي که شعار تغيير و تحول سر مي دهند ابتدا بايستي اين تغيير و تحول را در خود بوجود بياورند.
به لحاظ ذهني آمادگي پذيرش هر گونه انتقاد را در خود تقويت کنند و توان تحمل در خود و پذيرش ديگران را بالا ببرند.
سپس سکاندار مسووليت هاي کليدي شهر شوند. در شهري که مردمش ادعاي فرهنگي بودن و تحصيل کردگي را يدک مي کشند ولي در عمل در جزئي ترين مسايل هيچ گونه همکاري و تعامل با يکديگر ندارند نقش علوم انساني بيش از پيش نمود پيدا مي کند.
شهر ما از ديرباز بحمدالله مملو از تحصيل کرده ها و متخصصان رشته هاي مختلف بوده و هست ولي عملأ در کسب موفقيت هاي شهري و ايجاد روحيه شورايي عملکرد چندان مناسبي نداشته است.
هر سال نسبت به قبل، امورات اجرايي شهر را به کساني که داراي مدارک بالا هستند مي سپاريم اما همانند مدارک تحصيلي بالايي که کسب نموده ايم هرگز به همان ميزان روحيه دگرپذيري و ارزشهاي اخلاقي بالا را کسب ننموده ايم و اگر بدين منوال باشد چه بسا آينده بدتر از اين هم انتظارمان را خواهد کشيد.
حدود دو دهه است که خود نويسنده بياد دارد که شهروندان

از عدم ارتقاء، عدم خدمات شهري، عدم امکانات تفريحي و ورزشي، عدم خدمات بهداشتي، گلايه مندند
و اگر چه تغييرات اندکي در برخي حوزه ها صورت گرفته است ولي در کل همان مشکلات به قوت خود پابرجاست و شهر به اهداف فوق دست نيافته است و اين از تنگ نظري و خودرايي ما ناشي مي شود که فرصتي براي ديدن ديگران و تحمل افکار مقابل خود را نداريم و يا هم نمي خواهيم داشته باشيم.
در پايان بايد گفت که ما از اهداف متعالي و ارزش هاي اخلاقي بسيار فاصله گرفته ايم و نتيجه اش عدم تعهد در برابر شهر و شهروندان است ولي هرگز يادمان نرود که
«ما براي خود کسي شده ايم
منبع: فصل نامه«با پیام دانش اوز